دیارم وانجا روستای وانلوجق

ساخت وبلاگ
یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد این مرکز ، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود : این مردان ، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند دختری که تابلو را خوانده بود گفت: خوب ، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟ پس به طبقه ی بالایی رفتند در طبقه ی دوم نوشته بود: این مردان ، شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند دختر گفت : هوووومممم طبقه بالاتر چه جوریه ؟ طبقه ی سوم : این مردان شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند دختر : وای چقدر وسوسه انگیر ولی بریم بالاتر و دوباره رفتند طبقه ی چهارم : این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند دارای چهره ای زیبا هستند همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند آن دو واقعا به وجد آمده بودند دختر : وای چقدر خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟ پس به طبقه ی پنجم رفتند آنجا نوشته بود : این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم! + نوشته شده در جمعه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۵ ساعت دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vannjao بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:51

مي‌گويند شخصي سر كلاس رياضي خوابش برد. وقتي زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مساله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و بخيال اينكه استاد آنها را بعنوان تكليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب براي حل آنها فكر كرد. هيچيك را نتوانست حل كند، اما تمام آن هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام يكي را حل كرد و به كلاس آورد. استاد بكلي مبهوت شد، زيرا آن‌ها را به عنوان دو نمونه از مسائل غيرقابل حل رياضي داده بود دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vannjao بازدید : 65 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32

آیا می‌دانید:یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن هنوز به هوش است.آیا می‌دانید :سالی ۵۰۰ شهاب سنگ به زمین برخورد می‌کنند.آیا می‌دانید :خورشید روزی ۱۲۶٫۰۰۰ میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می‌فرستد.آیا می‌دانید :کوچک‌ترین زمین فوتبال ساخته شده یک بیست هزارم یک تار مو است (نانو).آیا می‌دانید :با دویدن می‌توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد.آیا می‌دانید ۵:۶ درصد افرادی که دست چپ هستند، تایپیستند.آیا می‌دانید :برای تولید ۱ لیتر بنزین ۲۳٫۵تن گیاه در گذشته مدفون شده است.آیا می‌دانید :هر ۱ دقیقه نسل یک موجود زنده منقرض می‌شود.آی دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : آیا میدانید؟,آیا میدانید های جالب,آیا میدانید که,آیا میدانید جدید,آیا میدانید علمی,آیا میدانید های خنده دار,آیا میدانید های عجیب,آیا میدانید جالب,آیا میدانید پزشکی,آیا میدانید طنز, نویسنده : vannjao بازدید : 29 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32

دیارم وانجا روستای وانلوجق...
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vannjao بازدید : 10 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت: از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد: با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه آموزنده جالب,داستان کوتاه آموزنده از بزرگان,داستان کوتاه آموزنده دینی,داستان کوتاه آموزنده کودکانه,داستان کوتاه آموزنده و جالب,داستان کوتاه آموزنده برای کودکان,داستان کوتاه آموزنده انگلیسی,داستان کوتاه آموزنده و زیبا,داستان کوتاه آموزنده انگلیسی با ترجمه, نویسنده : vannjao بازدید : 16 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32

در سال های دور پادشاه دانایی یک تخته سنگ بزرگ را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل رهگذارن را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است این داستان ادامه داشت تا اینکه نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه بود نزدیک سنگ شد و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کنار جاده قرار داد ناگهان کیسه ای دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود کیسه را باز کرد داخل آن سکه های طلا و دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه یک صفحه ای,داستان کوتاه یک دقیقه ای,داستان کوتاه یک خطی,داستان کوتاه یکی بود یکی نبود,داستان کوتاه یک پزشک,داستان کوتاه یک شهید,داستان کوتاه یک لیوان شیر,داستان کوتاه یک ضرب المثل ایرانی,داستان کوتاه یک ضرب المثل,داستان کوتاه یک روز بارانی, نویسنده : vannjao بازدید : 42 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32

یک شرکت موفق محصولات زیبایی در یک شهر بزرگ از مردم خواست که نامه ی مختصری درباره زیباترین زنی که می شناسد همراه با عکس آن زن برای آنها بفرستند.در عرض چند هفته هزار نامه به شرکت ارسال شد. نامه ای بخصوصی توجه کارکنان را جلب کرد,و فورا آن را به دست رئیس شرکت دادند.نامه توسط یک پسر جوان نوشته شده بود که شرح داده بود خانواده آنها از هم پاشیده شده و در محله ای فقیر نشین زندگی می کند.با تصحیح برخی کلماتش خلاصه ی نامه اش به شرح زیر است :   زن زیبایی یک خیابان پایین تر از من زندگی می کند.من هر روز او را ملاقات می کنم.او به من این احساس را می دهد که مهم ترین پسر این دنی دیارم وانجا روستای وانلوجق...ادامه مطلب
ما را در سایت دیارم وانجا روستای وانلوجق دنبال می کنید

برچسب : داستان آموزنده و کوتاه,داستان آموزنده و زیبا,داستان آموزنده و خنده دار,داستان آموزنده و جالب,داستان آموزنده واقعی,داستان اموزنده کوتاه,داستان آموزنده و عاشقانه,داستان اموزنده وخنده دار,داستان آموزنده و قشنگ,داستان اموزنده و طنز, نویسنده : vannjao بازدید : 54 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 10:32